کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابصر
لغتنامه دهخدا
ابصر. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) بیننده تر. بیناتر. بصیرتر: ابصر از عقاب . ابصر از زرقاء یمامه .
-
واژههای همآوا
-
عبسر
لغتنامه دهخدا
عبسر. [ ع َ س ُ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ قوی و تیزرو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عبسور شود.
-
آبسر
لغتنامه دهخدا
آبسر. [ س َ ] (اِ مرکب ) آبسَرد. لرزانک گونه که از آب گوشت یا آب کله پاچه کنند .
-
جستوجو در متن
-
یمامة
لغتنامه دهخدا
یمامة. [ ی َ م َ ] (اِخ ) یمامه . نام کنیزکی کبودچشم که سوار را از مسافت سه روز راه می دیده است .- امثال : اَبصر من زرقاء الیمامة .و بلاد جو، منسوب به اسم آن کنیزک می باشد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
ذات السواسی
لغتنامه دهخدا
ذات السواسی .[ تُس ْ س َ ] (اِخ ) کوهی است بنی جعفربن کلاب را و اصمعی گوید: ذات السواسی شعبی است بنصیبین از ینوف یا آب راهه هاست که در ینوف میریزد. شاعر گوید : و ابصر ناراً بذات السواسی .(المرصع) (معجم البلدان ).
-
معقولة
لغتنامه دهخدا
معقولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث معقول . ج ، معقولات . رجوع به معقول و معقولات شود. || به عقال کرده . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا): ان النبی (ص ) ابصر ناقة معقولة و علیها جهازها... (مکارم الاخلاق طبرسی ، یادداشت ایضاً).
-
غمیم
لغتنامه دهخدا
غمیم . [ غ َ ] (اِخ ) جایی است در نزدیکی مدینه میان رابغ و جحفة. کثیر گوید : قم تأمل فأنت ابصر منی هل تری بالغمیم من اجمال ؟قاضیات لبانة من مناخ و طواف و موقف بالخیال فسقی اﷲ منتوی ام عمروحیث امت به صدور الرحال !رجوع به معجم البلدان شود.
-
تاحی
لغتنامه دهخدا
تاحی . (ع ص ) باغبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف نشوءُاللغة آرد: و عوام مصر یعرفون «الجنائنی »، و العراقیون یعرفون «البغوان » او «البغوانجی » او «الباغبان » و کان فصحاء العهد العباسی یقولون فی هذا المعنی «البستانبان ». اما «التاحی »، بالحاء ال...
-
اسماع
لغتنامه دهخدا
اسماع . [ اِ ] (ع مص ) شنوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث ). شنوانیدن سخن . (منتهی الارب ). || دشنام دادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || گوشه ساختن دلو را. مِسْمَع نهادن در زنبیل . (منتهی الارب ). گوشه کر...
-
غد
لغتنامه دهخدا
غد. [ غ َ ] (ع اِ، ق ) فردا، اصله غدو، حذفت الواو بلاعوض ، و قد جاء علی الاصل ، نسبت بدان ، غدی و غَدَوی . (منتهی الارب ). و النسبة الیه غدی و ان شئت قلت غدوی . (اقرب الموارد). منسوب آن غدی به حذف آخر، و غدوی بر اصل می آید. (از شرح قاموس ). || از نظر...
-
زرقاء
لغتنامه دهخدا
زرقاء. [ زَ ] (اِخ ) زنی بود از قبیله ٔ جدیس که در سه روزه راه می دید. (منتهی الارب ). نام زنی خاص از عرب که به تیزی بصر ضرب المثل است . گویند که زرقاء از یک روزه راه سوار را می دید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حذام الجدیسیة. (اقرب الموارد). زنی عرب ا...
-
اصباح
لغتنامه دهخدا
اصباح . [ اِ ] (ع مص ) صبح کردن . (غیاث ) (آنندراج ). صبحگاه گشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). بامداد کردن . || درآمدن در بامداد. (منتهی الارب ). داخل شدن در صبح . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || در وقت بامداد شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13)...
-
اخلف
لغتنامه دهخدا
اخلف . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خلاف . پس روتر.- امثال : اخلف من بول الجمل . اخلف من ثیل الجمل ؛ الثیل وعاء قضیبه و قیل ذلک فیه لانه یخالف فی الجهة التی الیها مبال کل حیوان . (مجمع الامثال میدانی ). || نعت تفضیلی از خلف (در وعد).- امثال ...