کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آکر
لغتنامه دهخدا
آکر. [ ک َ ] (اِ) آگَر. سُرین و کفل را گویند مطلقاً. (برهان ).ظاهراً این صورت مصحف آلر باشد. رجوع به آلر شود.
-
واژههای مشابه
-
اکر
لغتنامه دهخدا
اکر. [ اَ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُرَة. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به کرة شود.
-
اکر
لغتنامه دهخدا
اکر. [ اَ] (ع مص ) کندن اکره را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کندن گودالی که در آن آب جمع شود. (از ناظم الاطباء).
-
اکر
لغتنامه دهخدا
اکر. [ اُ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کُره . گویها. کُره ها. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ) (آنندراج ) (از غیاث اللغات در ماده ٔ «اکرات »).
-
اکر
لغتنامه دهخدا
اکر. [ اُک َ ] (ع اِ) ج ِ اُکرَة. (ناظم الاطباء) : گر تو از هوش و خرد یافته ای پا و پری پس خبر گوی مرا زانچه برون زین اکر است . ناصرخسرو. || ج ِ کُره . (از یادداشت مؤلف ).- علم اکر ؛ دانش شناختن کُره ها. و آن از فروع علم ریاضی است و شامل دو بخش است ...
-
اکر
لغتنامه دهخدا
اکر. [اَ ک َ ] (اِ) چوب عود که بخور را سوزند. چوب عود که بسوزانند بوی خوش کند. قطر. عود. (یادداشت مؤلف ): قِبر؛ جای کرم خورده از چوب اکر. (منتهی الارب ). چوب صبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
واژههای همآوا
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع َ ] (ع اِ) گله ٔ شتر زائد از پانصد، یا گله ٔ شصت شتر، یا از پنجاه تا صد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَکَر. و رجوع به عَکَر شود.
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع َ ] (ع مص ) حمله کردن و بازگشتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).حمله بردن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ). واگردیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). عُکور. || میل نمودن به جائی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باز گشتن ب...
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع َ ک َ ] (ع اِ) گله ٔ شتر زائد از پانصد، یا گله ٔ شصت شتر یا از پنجاه تا صد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَکر. و رجوع به عکر شود. || زنگ شمشیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دردی هر چیزی ، دردی زیت و شراب ، تیرگی آب که در تک حوض ...
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع َ ک َ ] (ع مص ) دردیناک گردیدن آب و شراب و روغن . (از منتهی الارب ). رسوب نکردن آب و شراب به سبب غلظت آن . (از اقرب الموارد). گردآمدن دردی و ستبر و تیره شدن مایع. (تاج المصادر بیهقی ). || جمع شدن دردی و ثفل در چراغدان . (از اقرب الموارد).
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع َ ک ِ ] (ع ص ) آب تیره ، و دردی ناک از شراب و روغن و جز آن . (منتهی الارب ). آب که از غلظت رسوب نکند. (از اقرب الموارد).
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع ِ ] (ع اِ) اصل ونژاد هر چیزی : رجع فلان الی عکره ؛ به اصل خود بازگشت . باع عکره ؛ اصل زمین خود را فروخت . و نیز حدیث «لمانزل قوله تعالی اقترب للناس حسابهم ، تباهی أهل الضلالة قلیلا ثم عادوا الی عکرهم » بدین معنی است یعنی به اصل مذهب پست خود...
-
اکر
لغتنامه دهخدا
اکر. [ اَ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُرَة. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به کرة شود.