کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمادهسازی 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...
-
رزم سازی
لغتنامه دهخدا
رزم سازی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل رزم ساز. (فرهنگ فارسی معین ). صفت رزم ساز. رزمجویی . رزمخواهی . جنگجویی . آماده ٔ جنگ شدن . آغاز جنگ . رزم آغازیدن : کسی خنجرش رزم سازی گرفت همی در کفش مهره بازی گرفت . اسدی .و رسوم رزم سازی و مخالف گدازی و... در می...
-
سبب ساختن
لغتنامه دهخدا
سبب ساختن . [ س َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تسبیب . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). تقییض . (ترجمان القرآن ). آماده کردن سبب . رجوع به سبب و سبب سازی شود.
-
کبریت سازی
لغتنامه دهخدا
کبریت سازی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کبریت ساز. (فرهنگ فارسی معین ). کار سازنده ٔ کبریت . || (اِ مرکب ) محل و دکان کبریت ساز. (فرهنگ فارسی معین ). جایی که در آن کبریت سازند.- کارخانه ٔ کبریت سازی ؛کارگاهی که آنجا با ابزارها و دستگاههای مخصوص ...
-
غذا ساختن
لغتنامه دهخدا
غذا ساختن . [ غ ِ / غ َ ت َ ](مص مرکب ) آماده کردن غذا. تهیه ٔ طعام : شد ز اقبال و ز فرت در لطافت آنچنانک زهر قاتل گر غذا سازی نیابی زو ضرر.سنائی .
-
توطئة
لغتنامه دهخدا
توطئة. [ ت َ طِ ءَ ] (ع مص ) سپردن و سپرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپا کوفتن . (از اقرب الموارد). || آماده نمودن . || نرم کردن . (زوزنی ). نرم و آسان گردانیدن . || پست کردن . یقال : وطأاﷲ تعالی . || تکرار قافیه کردن در شعر. (منتهی الارب ...
-
ساردین سازی
لغتنامه دهخدا
ساردین سازی . (حامص مرکب ) تهیه ٔ ساردین . بعمل آوردن ساردین . به دست آوردن ساردین . || (اِ مرکب ) کارخانه ای که در آن ماهی ساردین بصورت کنسرو و قابل نگهداری آماده میشود. رجوع به ساردین شود. صید و تهیه ساردین :1 - گستردن تورها. 2 - کشیدن تورها. 3 - ک...
-
ساختگی کردن
لغتنامه دهخدا
ساختگی کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده شدن . مهیا شدن . کار سازی کردن . اسباب فراهم کردن : امیر اسماعیل سامانی ... مردان آن دیه [ ورخشه ] را بخواند و گفت من بیست هزار درم و چوب بدهم و ساختگی آن بکنم ، و بعضی عمارت بر جای است . شما این کا...
-
ساخته کردن
لغتنامه دهخدا
ساخته کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . آماده کردن : دستیار و ستور و کار سفرساخته کرد هر چه نیکوتر. عنصری .و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی ). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ...
-
رزم ساز
لغتنامه دهخدا
رزم ساز. [ رَ ] (نف مرکب ) رزم افکن . رزم یوز. رزم دیده . رزم خواه . کنایه از جنگی و مبارز. (آنندراج ). جنگی . جنگ جو. (لغت ولف ) سازکننده ٔ جنگ . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آماده کننده ٔ مقدمات حرب : ایا خورشید سالاران گیتی سوار رزم ساز و گ...
-
زمینه
لغتنامه دهخدا
زمینه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سطح هر چیز. (فرهنگ فارسی معین ). || متن چیزی از قبیل پرده ٔ نقاشی و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن . بوم . متن . مقابل گل . مقابل گل و بته .مقابل حاشیه : قالی زمینه سرمه ای . شال زمینه لاکی . ...
-
طرب انگیز
لغتنامه دهخدا
طرب انگیز. [ طَ رَ اَ ] (نف مرکب ) که طرب انگیزد. طرب خیز.(آنندراج ). شادی و فرخ انگیز. نشاطآور : مطربان طرب انگیز نوازنده نواما نوازنده ٔ مدح ملک خوب خصال . فرخی .مطرب آماده ٔ دردیست که خوش مینالدمرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش . سعدی .غالب گفتار سعدی ...
-
پرداخته
لغتنامه دهخدا
پرداخته . [ پ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از پرداختن . اداشده . تأدیه شده . || پردخته ، تمام شده . به انجام رسیده . تمام سپری کرده شده . (اوبهی ): ساخته و پرداخته ، ساخته و تمام شده . بساخته و به اتمام و به انجام رسیده . حاضر. آماده . مهیا. ترت...
-
شکیب
لغتنامه دهخدا
شکیب . [ ش ِ / ش َ ] (اِمص ، اِ) صبر. آرام . تحمل . (ناظم الاطباء) (از برهان ).آرام . صبر. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث ). صبر باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از لغت فرس اسدی ). شکیبایی . مصابرت . اصطبار. صابری . (یادداشت مؤلف ). شکیبیدن . صبر کردن . (انجم...
-
سازیدن
لغتنامه دهخدا
سازیدن . [ دَ ] (مص ) مصدر دیگری از ساختن . بنا کردن . برآوردن . پی افکندن . بنیان : بجائی که بودی همه بوم خاربسازید شهری چو خرم بهار. (شاهنامه ٔ بروخیم ج 3 ص 629).همش دستگاه است و هم دل فراخ یکی کلبه سازیده در پیش کاخ . فردوسی .گشن دستگاهی و کاخی فر...