کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسال
لغتنامه دهخدا
آسال . (اِ) بنیان . پایه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ) (انجمن آرا) (برهان جامع) (بعض فرهنگهای هندوستانی ) : ز دانا شنیدم که پیمان شکن زن جاف جاف است آسال کن . ابوشکور (از جهانگیری و فرهنگهای بعد از او).این کلمه پیش از جهانگیری در فرهنگی دیده نم...
-
آسال
لغتنامه دهخدا
آسال . (ع اِ) نشانها. آثار. علامات . اخلاق . و این کلمه جمعی است بی مفرد.
-
واژههای مشابه
-
اسآل
لغتنامه دهخدا
اسآل . [ اِس ْ ] (ع مص ) روا کردن حاجت کسی را. (منتهی الارب ). حاجت روا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برآوردن حاجت .
-
اسأل
لغتنامه دهخدا
اسأل . [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سؤال . خواهنده تر. بسیارسؤال تر.- امثال : اسأل ُ من فَلْحَس ؛ و او مردی از بنی شیبان بود، سهم و حصه ای از غنایم جنگی که در آن نبود خواستی و چون دادندی حصه ٔ زن خویش نیز طلبیدی و چون بستدی شتر خویش رانیز ...
-
واژههای همآوا
-
عسال
لغتنامه دهخدا
عسال . [ ع َس ْ سا ] (اِخ ) (269-349 هَ . ق .) نام او محمدبن احمدبن ابراهیم اصفهانی و مکنی به ابواحمد و مشهور به عسال است . قاضی و محدث و از اهالی اصفهان بود،و مسند قضاوت را در این شهر بعهده داشت . از جمله کتابهای اوست : أحادیث مالک ، الامثال ، التا...
-
عسال
لغتنامه دهخدا
عسال . [ ع َس ْ سا ] (اِخ ) نام او محمدبن موسی عسال نیشابوری و مکنی به ابوعبداﷲ است . ازفقیهان و زاهدان بود و حدیث را از ابن عیینه و هشیم و ابن مبارک شنیده است و احمدبن حرب و ایوب بن حسن از او روایت کرده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عسال
لغتنامه دهخدا
عسال . [ ع َس ْ سا ] (ع ص ) مبالغه است مصدر عَسَل را. (از اقرب الموارد). رجوع به عسل شود. || منسوب به عسل . (از الانساب سمعانی ). || انگبین گیرنده . (منتهی الارب ). انگبین چین . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). چیننده ٔ عسل از جای آن . (از اقرب الموار...
-
عصال
لغتنامه دهخدا
عصال . [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) بغایت و بسیار خمنده و کج کننده . (ناظم الاطباء).
-
عصال
لغتنامه دهخدا
عصال . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعصَل . (منتهی الارب ). رجوع به اعصل شود. || ج ِعَصَل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عصل شود. || کج ، و تیر کج . (منتهی الارب ). || (اِخ ) نام جایگاهی است . (از منتهی الارب ).
-
عثال
لغتنامه دهخدا
عثال . [ ع ِ ] (اِخ ) وادیی است به سرزمین جذام . (معجم البلدان ). پشته ای است در دشت یا رودباری است در زمین جذام . (منتهی الارب ).
-
آصال
لغتنامه دهخدا
آصال . (ع ص ، اِ) ج ِ اصیل . صاحب اصلان . || محکم رایان . || (اِ) شبان گاه ها. عشایا.
-
اثال
لغتنامه دهخدا
اثال . [ اَ] (اِخ ) ابن لُجَیم . پدر حیّی است و از آن حی ّ است خوله حَنفیّه بنت جعفر مادر محمّدبن علی بن ابیطالب .
-
اثال
لغتنامه دهخدا
اثال . [ اَ/اُ ] (اِخ ) نام کوهی . || مردی منسوب بدین کوه . || آبی است بنی عبس را یا قلعه ای است ایشان را. (منتهی الارب ). کوهی است بنی عبس را که میان او و میان آبی که مسافران بر آن نزول کنند آنگاه که از بصره بطرف مدینه روند به سه میل فاصله از بصره و...