کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبگیری
لغتنامه دهخدا
آبگیری . (حامص مرکب ) شغل آبگیر حمام . || لحیم کردن ظرفهای فلزین با قلعی یا بستن منافذ آن با موم مذاب . || پرآب کردن حوض و آب انبار و ظروف و اوانی .
-
جستوجو در متن
-
وقظ
لغتنامه دهخدا
وقظ. [ وَ ] (ع مص ) بر زمین افکندن یا زدن و سست گردانیدن . || همیشگی ورزیدن بر چیزی . || گران سنگ گردیدن به ضرب . وفعل آن به طور مجهول استعمال شود. || (اِ)حوض خرد که آن را آبگیری باشد که آب بسیار در آن گرد آید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندر...
-
ذومجر
لغتنامه دهخدا
ذومجر. [م َ / م َ ج َ ] (اِخ ) نام آبگیری بزرگ است در بطن قوران از ناحیه ٔ سوارقیة. و هم آنرا هضبات مجر نامند.شاعر گوید:بذی مجرا سقیت صوب غوادی (از معجم البلدان یاقوت ).
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ترکی ، اِ) آبگیری که اندک آب در آن استاده باشد. (برهان قاطع). جایی بود که آب تنگ ایستاده بود. (لغت فرس ). آبگیر. (فرهنگ شعوری ). به معنی حوض و استخر در ترکی . (کاشغری ج 3ص 98). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین ). در ترکی به معنی تالاب کوچک . (غ...
-
گذری
لغتنامه دهخدا
گذری . [ گ ُ ذَ ] (ص نسبی ) عابر. ابن سبیل . رونده : آورده اند که در آبگیری از راه دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون ، سه ماهی بودند. (کلیله و دمنه ). || نغل ؛ کنده ای بود فراخ از بهر چارپایان و گذریان در آنجا مأوی ̍ گیرند و به تازی کهف خوانند. (حاش...
-
شنابر
لغتنامه دهخدا
شنابر. [ ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه شنا کردن داند. (یادداشت مؤلف ). داننده ٔ شنا. آب باز. شناگر. آب آشنا : شنابر چو بی آشنا را گِرَدچو زیرک نباشد نخست او مِرَد. اسدی .میان آبگیری به پهنای راغ شنابر در آب شکن گیر ماغ .اسدی (گرشاسبنامه ص 118).
-
اخاذ
لغتنامه دهخدا
اخاذ. [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اخاذة. جای فراهم آمدن آب باران . آبگیر. آبگیری که در بیابان باشد. پاره ای ازآب سیل که در جائی مانده باشد. تالاب که در بیابان باشد. (غیاث ). || حوض . || زمینی که شخص برای خود یا برای پادشاه جدا کند. || زمینی که امام بکسی دهد و ...
-
کله زدن
لغتنامه دهخدا
کله زدن . [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کله بستن : رسیدند زی آبگیری فراززده کله ٔ زرّبفت از فراز. اسدی .یکی هودج از ماه زرین سرش زده کله ٔ زرّبفت از برش . اسدی .زده کله بالای شاهانه تخت نشسته بر آن یوسف نیک بخت . شمسی (یوسف و زلیخا).زده کله و...
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (حامص ) حاصل مصدر است از گرفتن ولی بتنهایی به کار نمیرود بلکه در جزء دوم حاصل مصدر مرکب می آید و از آن جمله در کلمات ذیل : آبگیری . آب غوره گیری .آب میوه گیری . بنزین گیری . بهانه گیری . پاگیری . جن گیری .خانه گیری . خمیرگیری . دامنگیری . دستگ...
-
شکن گیر
لغتنامه دهخدا
شکن گیر. [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) مواج . پر از امواج . متلاطم . پر از چین و تاب . (یادداشت مؤلف ) : در او آبگیری به پهنای باغ شناور در آب شکن گیر ماغ . اسدی .زره پوشان دریای شکن گیربه فرق دشمنش پوینده چون تیر. نظامی .شکن گیر گیسویش از مشک ناب زده سایه...
-
سنگ پشت
لغتنامه دهخدا
سنگ پشت . [ س َ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است از دسته ٔ خزندگان که آنرا کشف و باخه نیز گویند و به هندی کچهوا نامند. (غیاث ). کشف . (فرهنگ رشیدی ). جانوری است معروف که او را لاک پشت و کاسه پشت نیز گویند. (برهان ). خشک پشت . سلحفاة. ابوالمتجمل . باخه . ظ...
-
ارل
لغتنامه دهخدا
ارل . [ اُ رُ / اَ رَ] (اِخ ) (ذو...) ابوعبیده گوید ارل کوهی است بسرزمین غطفان مابین آن و عذره ... و نابغه ٔ ذبیانی راست :و هبّت الریح من تلقاء ذی ارُل تُزجی معالصبح من صُرّادها صرما.و نصر گوید: ارل از بلاد فزارة است مابین غوطه و جبل صبح که از جانب ح...
-
پشنجه
لغتنامه دهخدا
پشنجه . [ پ / پ ِ ش َ ج َ / ج ِ ] (اِ) بشنجه . افزاری جولاهگان را از دسته ٔ گیاهی یا موی و مانند آن که بدان آهار بر جامه کنند. افزاری باشد که [ شومالان ] جولاهگان بدان آهار بر تانه مالند و آن دسته ٔ گیاهی بود که مانند جاروب برهم بسته باشند و بعضی گوی...
-
چرچر
لغتنامه دهخدا
چرچر. [ چ ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی از حومه ٔ بخش زنوز شهرستان مرند که در 15هزارگزی شمال مرند، در مسیر شوسه و خط آهن مرند به جلفا واقع است . جلگه و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه ، محصولش غلات و ارزن ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش...