کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغلوب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اقماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqmā' ۱. خوار کردن؛ کسی را حقیر کردن.۲. مغلوب کردن؛ برانداختن.۳. راندن؛ دفع کردن.
-
تسخیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasxir ۱. رام کردن؛ فرمانبردار کردن.۲. مغلوب کردن.۳. [قدیمی] به کار بیمزد واداشتن.
-
بازمالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] bāzmālidan ۱. تنبیه کردن.۲. درهم کوفتن دشمن و او را مغلوب ساختن.
-
شکست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) šekast ۱. مغلوب شدن.۲. شکستگی؛ خردشدگی.۳. (زمینشناسی) گسیختگی سنگها و جدا شدن آنها.۴. (فیزیک) انکسار.〈 شکست خوردن (یافتن): (مصدر لازم) [قدیمی]۱. هزیمت یافتن؛ مغلوب شدن.۲. گریختن از پیش دشمن.〈 شکست دادن: (مصدر متعدی) [مجاز] م...
-
شکستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: škastan] ‹اشکستن› šekastan ۱. با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن.۲. [مجاز] مغلوب کردن؛ هزیمت دادن دشمن.۳. [مجاز] قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی: عهد شکستن، نماز را شکستن.۴. [مجاز] کم کردن ارزش چیزی یا کسی.۵. [مجاز] ایجاد صدا ...
-
شکردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹اشکردن، شکریدن، بشکریدن، شکاریدن› [قدیمی] šekardan ۱. جانوری را شکار کردن؛ شکار کردن: ◻︎ بفرمود تا پیش دریا برند / مگر مرغ و ماهی وُرا بشکرند (فردوسی: ۵/۳۴۴)، ◻︎.چو باز او شکرد، صید او چه کبک و چه گرگ / چو اسب او گذرد، راه او چه بحر و چ...
-
باختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāxtan ۱. پول خود را در قمار از دست دادن؛ بازیدن.۲. شکست خوردن؛ مغلوب شدن در بازی یا قمار.۳. از دست دادن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] بازی کردن: چوگان باختن.
-
کسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kasr ۱. (ریاضی) عددی که کمتر از واحد صحیح باشد، مانندِ ۰۴/۰؛ برخه.۲. کم.۳. (اسم) کسره؛ حرکت زیر.۴. (اسم مصدر) کمبود؛ کمی.۵. [قدیمی] شکستن؛ خرد کردن.۶. [قدیمی، مجاز] شکست دادن؛ مغلوب کردن.۷. (اسم) [قدیمی] شکاف.
-
زانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zānūk] zānu ۱. (زیستشناسی) مفصل بین ران و ساق پا که پا از آنجا خم و راست میشود.۲. خمیدگی میان لوله.〈 بهزانو درآمدن: (مصدر لازم) [مجاز] مغلوب شدن.〈 بهزانو درآوردن: (مصدر متعدی) مغلوب کردن.〈 زانو زدن: (مصدر لازم)۱. زانو...
-
گرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: grw'n] gero[w] ۱. چیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند؛ گروگان.۲. (اسم مصدر) شرطبندی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] گرفتاری.〈 گرو باختن: (مصدر لازم) [قدیمی] م...