کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرغاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرغاردن، فرغردن› [قدیمی] farqāridan آغشته کردن با آب یا مایع دیگر؛ خمیر کردن.
-
انژکسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [فرانسوی: injection] (پزشکی) [منسوخ] 'anžeksiyon داخل کردن داروی مایع در رگ یا عضله با سرنگ؛ تزریق.
-
اراقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اراقة] ‹اراقه› [قدیمی] 'erāqat ۱. ریختن آب، خون، یا مایع دیگر؛ ریختن.۲. ادرار کردن.
-
طلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طلاء] [قدیمی] telā = طلی〈 طلا کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] مالیدن داروی مایع بر عضوی.
-
تراویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ترابیدن› tarāvidan ۱. خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی.۲. ترشح کردن؛ تراوش کردن؛ چکیدن: ◻︎ گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل: ۲۳ حاشیه).
-
غلغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹قلقل› qolqol ۱. صدای جوشیدن آب یا مایع دیگر.۲. صدایی که هنگام ریختن مایع از کوزه از گلوی آن برآید.۳. [قدیمی] شوروغوغای پرندگان.۴. (اسم) [قدیمی] دادوفریاد و صداهای درهم؛ هنگامه؛ غوغا.〈 غلغل درافکندن: (مصدر لازم) [قدیمی] ایجاد ...
-
ادکلن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: eau de cologne] 'od[o]kolon مایع خوشبوکنندهای حاوی آب، الکل، و اسانس که برای معطر کردن پوشاک، بدن، و صورت کاربرد دارد.
-
پشنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بشنجیدن› [قدیمی] pašanjidan, pešenjidan پشنگ زدن؛ پشنگ کردن؛ پاشیدن آب یا مایع دیگر به کسی یا چیزی: ◻︎ به خنجر همه تنْش انجیدهاند / بر آن خاک خونش پشنجیدهاند (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۰).
-
موسیلاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mucilage] [قدیمی] musilāž ۱. (زیستشناسی) مادۀ لزجی که در بیشتر گیاهان وجود دارد.۲. مایع لزجی که از حل کردن صمغ در آب فراهم میشود.
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šir وسیلهای برای قطع یا وصل کردن جریان مایع یا گاز. Δ وجه تسمیۀ آن ظاهراً به این مناسبت بوده که در قدیم آن را بهصورت سر شیر میساختهاند.
-
آشامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'āšāmidan فروبردن آب یا مایع دیگر به حلق؛ نوش کردن؛ نوشیدن: ◻︎ ای ترک میآشام که گفتت که می آشام / در خانهٴ من باده بیاشام بیا شام (؟: لغتنامه: آشام).
-
خواباندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خوابانیدن، خوابنیدن› xābāndan ۱. کسی را خواب کردن؛ به خواب بردن.۲. [عامیانه، مجاز] بستری کردن.۳. مجبور یا کمک به دراز کشیدن دیگری کردن.۴. [عامیانه، مجاز] متوقف یا تعطیل کردن.۵. [عامیانه، مجاز] سپردن چیزی به جایی برای تعمیر آن.۶. [عامیان...
-
غرغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَرغَرَة] ‹غراره› qerqere ۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن.۲. (اسم) (پزشکی) [مجاز] محلولی که برای شستشوی دهان و گلو به کار برود.〈 غرغره کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گ...
-
ریختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rextan] rixtan ۱. جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایینتر.۲. (مصدر متعدی) جاری کردن مایع یا هرچیز سیال.۳. جدا شدن چیزی از چیز دیگر: موهایش ریخت.۴. (مصدر متعدی) قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظ...
-
جوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) jušidan ۱. به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت؛ غلیان.۲. بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است.۳. [مجاز] خشمگین شدن.۴. [قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن؛ سروصدا کردن.۵. [قدیمی، مجاز] مضطرب شدن؛ به جو...