(مصدر متعدی) ‹خوابانیدن، خوابنیدن› ۱. کسی را خواب کردن؛ به خواب بردن.
۲. [عامیانه، مجاز] بستری کردن.
۳. مجبور یا کمک به دراز کشیدن دیگری کردن.
۴. [عامیانه، مجاز] متوقف یا تعطیل کردن.
۵. [عامیانه، مجاز] سپردن چیزی به جایی برای تعمیر آن.
۶. [عامیانه، مجاز] خَم کردن به حالت افقی: پشت کفشش را خوابانده بود.
۷. [عامیانه، مجاز] آرام کردن.
۸. قرار دادن چیزی در یک مایع برای تغییر ویژگی آن.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.