کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قر دادن قر خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غربیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی. فارسی] qarbile حرکاتی که در حالت رقص به قسمتهای تحتانی بدن داده میشود؛ قر کمر؛ رقص کمر.〈 غربیله کردن: (مصدر لازم) حرکت دادن قسمتهای تحتانی بدن در حالت رقص؛ قر کمر دادن.
-
قسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اقسام] qasam سوگند.〈 قسم خوردن: (مصدر لازم) قسم یاد کردن؛ سوگند خوردن.〈 قسم دادن: (مصدر متعدی) کسی را سوگند دادن.
-
صلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صلاء] salā [قدیمی]۱. دعوت گروهی از مردم برای غذا خوردن.۲. آواز دادن؛ صدا زدن.〈 صلا دادن (زدن، گفتن، دردادن): (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری؛ خواندن و دعوت کردن به چیزی یا ا...
-
گول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gul ۱. ابله؛ نادان؛ احمق.۲. مکر و فریب.〈 گول زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] فریب دادن.〈 گول خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه] فریب خوردن.
-
فریفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: frēftan] ‹فریبیدن› fariftan ۱. فریب دادن؛ گول زدن.۲. (مصدر لازم) [قدیمی] فریب خوردن؛ گول خوردن: ◻︎ به مدارای هیچکس مفریب / از مراعات هرکسی بشکیب (نظامی۴: ۶۸۰).
-
پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: pēčitan] pičidan ۱. پیچوتاب خوردن.۲. حلقه زدن.۳. چرخیدن.۴. پیچ خوردن چیزی به گرد چیز دیگر.۵. (مصدر متعدی) درنوردیدن؛ درنوشتن؛ لوله کردن؛ پیچ دادن.
-
شکافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: škāftan] ‹اشکافتن› šekāftan ۱. چاک دادن؛ چاک کردن؛ پاره کردن؛ دریدن.۲. (مصدر لازم) شکاف خوردن؛ چاک شدن؛ چاک خوردن؛ دریده شدن.
-
پختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: puxtan] ‹پزیدن› poxtan ۱. مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود؛ طبخ کردن.۲. اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن.۳. (مصدر لازم) نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت؛ طبخ شدن.
-
تکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) te(a)kān ۱. حرکت؛ جنبش.۲. لرز.〈 تکان خوردن: (مصدر لازم)۱. جنبیدن.۲. لرزیدن.〈 تکان دادن: (مصدر متعدی) حرکت دادن؛ جنباندن.
-
غصه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غصَّة، جمع: غُصَص] qosse ۱. حزن؛ اندوه.۲. [قدیمی] آنچه در گلوگیر گیر کند.〈 غصه خوردن: (مصدر لازم) غم و اندوه را در دل نگهداشتن؛ غم خوردن.〈 غصه داشتن: (مصدر لازم) =〈 غصه خوردن〈 غصه دادن: (مصدر متعدی) کسی را اندوهگین س...
-
الصلا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'assalā کلمهای که در مقام دعوت عدهای از مردم برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری گفته میشود.
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حرام] (فقه) halāl آنچه که خوردن، نوشیدن، یا انجام دادن آن بهحکم شرع روا باشد؛ روا؛ جایز؛ مباح.
-
خوراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خورانیدن› xorāndan روادار کردن کسی به خوردن چیزی؛ چیزی را به خورد کسی دادن.
-
غرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qorur ۱. احساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره.۲. (اسم مصدر) کبر و نخوت؛ خودبینی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] فریفتن؛ فریب دادن؛ بیهوده امیدوار کردن کسی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] فریب خوردن؛ به چیزی بیهوده طمع بستن.〈 غرور جو...
-
غلت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غلتیدن) qalt ۱. = غلتیدن۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.〈 غلت دادن: (مصدر م...