کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکه یک پول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی سکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] bisekke ۱. بیقدر؛ بیاعتبار.۲. بیرونق.
-
سکه زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] sekkezani شغل و عمل سکهزن.
-
جستوجو در متن
-
پول پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [یونانی. فارسی] pulparast آنکه در جمع کردن پول حریص باشد؛ پولدوست.
-
قران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qerān ۱. (نجوم) قرار گرفتن دو ستاره در یک برج و یک درجه.۲. (اسم) [منسوخ] در دورۀ قاجار و پهلوی، واحد پول ایران معادل ریال. کلمۀ قران در معنی واحد پول ایران از وقتی متداول شد که نام فتحعلیشاه را در سکهها السلطان صاحبقران ضرب کردند...
-
انتقاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enteqād ۱. بحث کردن دربارۀ مقاله یا کتاب یا اثر هنری بهطوریکه خوبیها و بدیهایش آشکار شود؛ عیبجویی؛ آشکار کردن عیب کسی.۲. آشکار کردن عیب شعر.۳. جدا کردن پول خوب از بد.۴. [قدیمی] نقد گرفتن پول.۵. [قدیمی] سره گرفتن.۶. [قدیمی]...
-
ریال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از اسپانیایی] riyāl ۱. واحد پول ایران، برابر با یکدهم تومان.۲. واحد پول عربستان، عمان، قطر و یمن.۳. [منسوخ] در دورۀ قاجار، واحد پول معادل یک قِران و پنج شاهی.
-
ولخرجی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] velxarji ولخرج بودن و پول خود را بیهوده خرج کردن.
-
تورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavarrom ۱. ورم کردن؛ آماس کردن؛ آماسیدن.۲. (اقتصاد) [مجاز] بالا رفتن قیمتها و پایین آمدن ارزش پول.
-
صرفه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹صرفهجوی› sarfeju صرفهجوینده؛ کسی که در خرج کردن پول یا مصرف کردن چیزی اندازه نگاه دارد؛ مقتصد.
-
واریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) vāriz ۱. = 〈 واریز کردن۲. خراب شدن؛ خرابی.〈 واریز کردن: (مصدر متعدی)۱. ریختن مقداری پول به یک حساب مشخص.۲. (مصدر لازم) فرو ریختن چیزی مثل گچ یا کاهگل از سقف یا دیوار؛ خراب شدن: دیوار اتاق واریز کرده بود.
-
صراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sarrāf ۱. کسی که شغلش دادوستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است.۲. [قدیمی] کسی که پول خوب را از بد جدا میکند؛ زرشناس: ◻︎ صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی: لغتنامه: صراف).
-
نقد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] naqd ۱. [مقابلِ نسیه] ویژگی خریدی که پول آن فیالحال داده شود.۲. (اسم مصدر) ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام.۳. (اسم) [جمع: نقود] پول و بها۴. (اسم مصدر) [قدیمی] جدا کردن پول خوب از بد؛ سره کردن.〈 نقد حال: زبان حال؛ سخن یا قصه که مناسب ...
-
شاهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šāhi ۱. پادشاهی؛ شاه بودن؛ فرمانروایی؛ سلطنت.۲. (صفت نسبی، منسوب به شاه) مربوط به شاه.۳. (اسم) [منسوخ] واحد سنتی پول ایران که در دورۀ قاجاریه برابر با پنجاه دینار (= دو پول) و در دورۀ پهلوی برابر با یک بیستم ریال (= پنج دینار) بوده است.۴...
-
ریختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rextan] rixtan ۱. جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایینتر.۲. (مصدر متعدی) جاری کردن مایع یا هرچیز سیال.۳. جدا شدن چیزی از چیز دیگر: موهایش ریخت.۴. (مصدر متعدی) قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظ...