کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سقوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] soqut ۱. فرود آمدن بر زمین؛ افتادن.۲. [مجاز] کاهش ناگهانی.۳. [مجاز] تصرف و تسخیر منطقهای توسط دشمن.〈 سقوط کردن: (مصدر لازم) افتادن و بر زمین فرود آمدن؛ به پستی افتادن.〈 سقوط کردن شهر: [مجاز] به تصرف دشمن درآمدن آن.〈 ...
-
جستوجو در متن
-
مسقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مساقط] [قدیمی] masqa(e)t محل سقوط؛ جای افتادن.
-
شخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] šaxš ۱. سقوط.۲. لغزش؛ خزیدگی.
-
سقطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سقطَة] [قدیمی] saqte ۱. سقوط.۲. [مجاز] خطا؛ لغزش.
-
جم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جمّ] (ادبی) jam[m] در عروض، سقوط میم و تای مفاعلتن که فاعلن بماند و آن را اجم خوانند.
-
حباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَباب] hobāb ۱. برآمدگیهایی که هنگام سقوط چیزی در آب یا موقع آمدن باران در سطح آب پیدا میشود.۲. پوشش شیشهای یا پلاستیکی که روی چراغ میگذارند.
-
انوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انواء، جمعِ نوء] 'anvā ۱. (نجوم) سقوط ستاره از یکی از منازل در مغرب و طلوع رقیب آن از مشرق.۲. (اسم) [قدیمی] بارانها.۳. (اسم) (نجوم) [قدیمی] ۲۸ ستاره که هرگاه یکی از آنها غروب میکرده ستارۀ دیگری در همان ساعت در مشرق طلوع میکر...
-
واژگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹واژگونه، باژگون، باژگونه، باشگونه، واژون، واژونه، بازگون، بازگونه› vāž[e]gun ۱. سرنگون؛ برگشته؛ وارون.۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.۳. ازکاربرکنارشده معزول.〈 واژگون شدن:۱. وارونه شدن.۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کر...
-
افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ōftātan] ‹اوفتادن، افتیدن، افتدن، فتادن› 'oftādan ۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن.۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن.۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن.۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی.۵. در ...
-
سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sang] sang ۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب ج...