کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینغَلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غلت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غلتیدن) qalt ۱. = غلتیدن۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.〈 غلت دادن: (مصدر م...
-
زمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamīk] za(e)min ۱. سطحی که در زیر پا قرار دارد: چادرش روی زمین کشیده میشد.۲. (نجوم) سومین سیارۀ منظومۀ شمسی.۳. خشکی مورد تصرف کسی؛ مِلک.۴. محلی برای کشاورزی؛ مزرعه.۵. [قدیمی] سرزمین.〈 زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کا...
-
غلت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] qellatdār ضخیم؛ کلُفت.
-
زمین بوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] za(e)minbus ۱. کسی که برای ادای احترام نسبت به شخص بزرگ به خاک افتد و زمین را بوسه زند.۲. (اسم مصدر) بوسیدن یا گذاشتن صورت بر زمین برای اظهار احترام به کسی؛ زمینبوسی.
-
زمین پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹زمینپیمای› [قدیمی] za(e)minpeymā ۱. آنکه روی زمین حرکت میکند و از جایی به جای دیگر میرود؛ جهانگرد.۲. اندازهگیرندۀ زمین.
-
زمین دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) za(e)mindār ۱. دارای زمین؛ صاحب زمین.۲. مرزبان.
-
زمین سنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) za(e)minsombe = آبدزدک
-
زمین شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زمینشناسی) za(e)minšenās عالم به علم زمینشناسی.
-
زمین شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زمینشناسی) za(e)minšenāsi علمی که دربارۀ خلقت زمین و چگونگی طبقات و قسمتهای مختلف آن بحث میکند؛ معرفةالارض؛ ژئولوژی.
-
زمین گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عامیانه، مجاز] za(e)mingir برجایمانده؛ کسی که بهواسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد.
-
زمین لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) za(e)minlarze = زلزله
-
جستوجو در متن
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹غلطیدن› qaltidan غلت خوردن در روی زمین از یکپهلو به پهلوی دیگر؛ گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر بهپهنا یا بهپهلو؛ غلت خوردن؛ غلت زدن.
-
غلتاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) qaltānande آنکه چیزی یا کسی را به پهلو بر روی زمین میغلتاند؛ غلتدهنده.
-
غلت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غلتیدن) qalt ۱. = غلتیدن۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.〈 غلت دادن: (مصدر م...