کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار بر سر دیوار نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تشویک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašvik ۱. خار درآوردن؛ خاردار شدن درخت.۲. خار بر سر دیوار گذاشتن.۳. سیخپَر شدن جوجه.
-
پرچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parčin ۱. دیواری که از بوتههای خار و شاخههای درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.۲. شاخوبرگ درخت و بوتههای خار که بر سر دیوار باغ بهردیف بگذارند تا مانع عبور شود: ◻︎ تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد / داغ حسرت بر دل صورتگران چین نه...
-
مدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] madar ۱. کلوخ؛ گِل: ◻︎ بر سر دیوار هر کاو تشنهتر / زودتر برمیکَند خشت و مدر (مولوی: ۲۳۷).۲. ده؛ روستا.
-
کیفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) keyfar ۱. سزا؛ جزا؛ مکافات.۲. [قدیمی] سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه میگذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند.〈 کیفر بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] به سزای عمل خود رسیدن.〈 کیفر دادن: (مصدر متعدی) سزای عمل کسی را دادن.
-
چاربالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چهاربالش، چهاربالشت› [قدیمی] čārbāleš ۱. [مجاز] دنیا: ◻︎ چو در چاربالش ندیدم درنگ / نشستم در این چار دیوار تنگ (نظامی۵: ۷۶۱).۲. [مجاز] عناصر اربعه: ◻︎ سر آنگاه بر چاربالش نهیم / کز این لنگر «چاربالش» رهیم (نظامی۶: ۱۰۲۷).۳. چهار بالشی که هنگام ...
-
پشت بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) poštband ۱. آنچه از چوب یا سنگ یا خشتوگِل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد.۲. کولهبار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد؛ پشتبست.۳. مقداری خوراک که در مهمانخانهها و چلوکبابیها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر ...
-
سرانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sar[']andāz ۱. کناره یا قالیچهای که بالای اتاق بر سر فرشهای دیگر پهن کنند.۲. [قدیمی] پارچهای که زنان روی سر خود میاندازند.۳. [قدیمی] چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوبهای سقف را روی آن بگذارند.۴. (صفت فاع...
-
خاربن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xārbon بوتۀ خار: ◻︎ گردش گیتی گل رویش بریخت / خاربنان بر سر خاکش برُست (سعدی: ۱۴۳).
-
سیالخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sayālex ۱. خارهای فلزی سهپهلو که در جنگها بر سر راه دشمن ریزند؛ خارخسک.۲. (زیستشناسی) = خارخسک
-
سایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāyak] (فیزیک) sāye سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد.۲. [مجاز] توجه؛ عنایت.〈 سایه افکندن: (مصدر لازم) سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر: ◻︎ پدرمرده را ...
-
تواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tovāre ۱. بوتههای خار که بر روی دیوار و دور باغ و پالیز قرار میدهند.۲. کلبهای که از بوتهها و شاخ و برگ درخت در کنار کشتزار درست کنند: ◻︎ بباید رفتن آخر چند باشی / چو متواری در این خانهٴ تواره (ناصرخسرو: ۴۶۰).۳. خانهای که در آن سرگی...
-
کاش
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) ‹ کاچ، کاشک، کاشکی› kāš در هنگام خواهش، آرزو، و طلب چیزی به کار میرود: ◻︎ کاش کآن روز که در پای تو شد خار اجل / دست گیتی بزدی تیغ هلا کم بر سر (سعدی: ۱۴۳)، ◻︎ کاش آن بهخشمرفتهٴ ما آشتیکنان / بازآمدی که دیدۀ مشتاق بر در است (سعدی۲: ۳۳۹)...
-
خسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خس] [قدیمی] xasak ۱. (زیستشناسی) = خارخسک۲. خسوخاشاک.۳. خار فلزی سهگوشهای که هنگام جنگ بر سر راه دشمن میریختند: ◻︎ خسک بر گذرگاه کین ریختند / نقیبان خروشیدن انگیختند (نظامی۵: ۸۳۴)، ◻︎ عدو را به جای خسک دُر بریز / که احسان کُنَد کُند...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...
-
پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēšānīk] pišāni ۱. (زیستشناسی) جلو سر از زیر موها تا روی ابروها؛ جبهه؛ جبین.۲. [مجاز] بخت؛ اقبال؛ دولت؛ طالع.۳. [قدیمی، مجاز] لیاقت؛ شایستگی.۴. [قدیمی، مجاز] صلابت؛ قوّت.۵. [قدیمی، مجاز] نخوت؛ تکبر: ◻︎ هرکه از روی تواضع بنهد «پیشانی» /...