کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصور کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انگاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'engāštan انگاردن؛ انگاریدن؛ پنداشتن؛ گمان کردن؛ خیال کردن؛ تصور کردن.
-
پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پنداریدن› pendāštan ۱. گمان بردن؛ خیال کردن؛ تصور کردن.۲. اندیشه کردن.٣. فرض کردن.
-
گمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gumān] ‹گمانه› go(a)mān ۱. ظن.۲. حدس.۳. خیال؛ وهم.۴. رٲی؛ اندیشه.۵. فرض.〈 گمان بردن: (مصدر لازم)۱. ظن بردن.۲. تصور کردن؛ انگاشتن.〈 گمان داشتن: (مصدر لازم)۱. ظن داشتن؛ شک داشتن.۲. نگران بودن.۳. انتظار داشتن.〈 گمان کردن: (م...
-
انگار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ انگاشتن و انگاردن و انگاریدن) [پهلوی: hangār] 'engār ۱. = انگاشتن۲. انگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سهلانگار.۳. (قید، شبه جمله) [عامیانه] گویی؛ به نظر میرسد.۴. (فعل) بپندار؛ تصور کن.〈 انگار کردن: (مصدر متعدی) پندار کردن؛ فرض ک...
-
گمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)māne ۱. چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند.۲. [قدیمی، مجاز] گمان؛ حدس.〈 گمانه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. گمان بردن؛ ظن بردن.۲. تصور کردن.〈 گمانه زدن: (مصدر لازم) کندن نقب یا چاه برای پی...
-
نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نهیدن› na(e)hādan ۱. گذاشتن: دست بر دست نهاد.۲. قرار دادن.۳. بستن.۴. عرضه کردن؛ پیش نهادن.۵. [قدیمی] تعبیه کردن؛ نصب کردن؛ کار گذاشتن.۶. [قدیمی] گستردن؛ پهن کردن.۷. [قدیمی] پاشیدن؛ ریختن.۸. [قدیمی] ترتیب دادن؛ برپا کردن.۹. [قدیمی] تسلیم...
-
فرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: فروض و فِراض] farz ۱. آنچه به عنوان واقعیت موجود پذیرفته میشود تا درستی یا نادرستی آن بعداً معلوم شود.۲. فرضیه.۳. (اسم مصدر) تصور.۴. (صفت) واجب.۵. (اسم، صفت) امر لازم و ضروری.۶. آنچه خداوند بر انسان واجب کرده؛فریضه.۷. [قدیمی] نوعی ...
-
سیمیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی؟] simiyā در قدیم صاحبان این علم برای حروف طبایعی مرموز قائل شده و مدعی بودند که بهوسیلۀ حروف و اسما میتوان در عالم طبیعت تصرف کردن یا آنکه در قوۀ تخیل و تصور دیگران نفوذ کرد و چیزهایی را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ...
-
صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صورة، جمع: صُوَر] surat ۱. صفت؛ نوع؛ وجه؛ شکل.۲. روی؛ رخسار.۳. [قدیمی] پیکر.۴. [قدیمی] نقش.〈 صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]۱. لیست کردن؛ سیاهه کردن؛ سیاهه نوشتن.۲. [قدیمی] نقاشی کردن.〈 صورت دادن: (مصدر متعدی) [م...