کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
train پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
train
/trān/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
train
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطار - تعلیم دادن، قطار، سلسله، رشته، دنباله، تله، دم، ازار، متلزمین، نظم، ترتیب، سلسله وقایع توالی، فریب اغفال، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزیدن، فرهیختن، نشانه رفتن
-
واژههای مشابه
-
training
پیرایش 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] هدایت و جهت دادن شاخههای گیاه جوان به شکل موردنظر
-
trainings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آموزش ها، تعلیم، پرورش، اموزش، تحصیل، تدریس، مشق، مکتب
-
training
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آموزش، تعلیم، پرورش، اموزش، تحصیل، تدریس، مشق، مکتب
-
trained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آموزش دیده، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزیدن، فرهیختن، نشانه رفتن
-
trains
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطارها، قطار، سلسله، رشته، دنباله، تله، دم، ازار، متلزمین، نظم، ترتیب، سلسله وقایع توالی، فریب اغفال، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزیدن، فرهیختن، نشانه رفتن
-
flight training, flying training
آموزش پرواز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] آموزش تخصصی نظری و عملی فراگیرندگان هواپیمایی در زمینۀ فنون و مهارتهای کار و انجام عملیات با هواگرد
-
train of meteor, train
ردِّ شهاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ردّ دودمانند باقیمانده از ظهور شهابهای درخشان در آسمان
-
training mine
مین آموزشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مینی شبیه به مین جنگی که فاقد مادۀ منفجره باشد
-
power train
نیرورسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سامانۀ متحرکی که نیرو را از موتور به ملخهای بالگَرد منتقل میکند
-
train accepting
قبول قطار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] مجوز ورود قطار به قطعهخطی که تحت نظارت علامتبان است
-
container train
قطار بارگُنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطاری متشکل از واگنهای باری با قابلیت حمل بارگُنج
-
mixed train
قطار باری ـ مسافری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطاری متشکل از واگنهای باری و مسافری
-
concreting train
قطار بتنریزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] دستگاهی برای بتنریزی در عملیات روسازی صلب، متشکل از چند ماشین که به دنبال یکدیگر مراحل چندگانۀ روسازی را ضمن حرکت انجام میدهد