کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
toy پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
toy
/toi/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
toy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسباب بازی، بازیچه، عروسک، الت بازی، بازی کردن، ور رفتن
-
واژههای مشابه
-
toying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
toying، بازی کردن، ور رفتن
-
toys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسباب بازی ها، اسباب بازی، بازیچه، عروسک، الت بازی، بازی کردن، ور رفتن
-
toyed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسباب بازی، بازی کردن، ور رفتن
-
toy industry
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صنعت اسباب بازی
-
toy poodle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پودر اسباب بازی
-
toy box
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جعبه اسباب بازی
-
toy soldier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرباز اسباب بازی
-
toy terrier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تری اسباب بازی
-
toy Manchester
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسباب بازی منچستر
-
toy chest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صندوق اسباب بازی
-
toy business
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کسب و کار اسباب بازی
-
toy dog
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سگ اسباب بازی
-
English toy spaniel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپانیایی اسباب بازی انگلیسی، نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامدهوبینی روبهبالا