کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
through an experiment پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
through an experimen...
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
through an experiment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از طریق یک آزمایش
-
واژههای مشابه
-
through with
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از طریق
-
through and through
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از طریق و از طریق
-
feed through
فرهنگ لغات علمی
یک رسانا که در خلا استفاده میشه
-
through bill of lading, through bill
بارنامۀ سراسری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بارنامهای که در آن جابهجایی کالا از شناوری به شناور دیگر یا از شناوری به دیگر انواع وسایل حمل کالا از قبیل ریلی یا جادهای قید شده است و مسئولیت بار در هر مرحله بر عهدۀ یک کارگزار است
-
run-through
تمرین یکسره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] تمرین بیوقفۀ یک صحنه از فیلم یا یک پرده یا کل نمایش
-
through put
حجم گذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تعداد وسایل نقلیه یا افرادی که با وسایل نقلیه در مدتزمان مشخص از یک یا چند نقطه میگذرند
-
through ticket
بلیت تماممسیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] بلیت یکسره برای تمام مسیر که با آن مسافر بتواند بدون تعویض قطار مسافرت کند
-
through brake
ترمز سراسری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سامانۀ ترمزی که با آن ترمزگیری کل قطار ازطریق لوکوموتیو انجام میشود
-
follow through
پیرفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] حفظ موقعیت دست خم لحظهای پس از رهش، برای بالا بردن میزان دقت
-
dry-through
خشکِ عمقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ویژگی پوششِ درحالخشکشدنی که براثر فشار انگشت شست و چرخاندن نوددرجهای آن، هیچ تغییر شکلی در آن مشاهده نشود
-
breeze through
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نسیم از طریق
-
follow-through
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چیزی را تا اخر دنبال کردن، بانجام رسانی
-
come through
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از طریق، دادن، وقوع یافتن