کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
tarry پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
tarry
/ˈtarē,ˈtärē/
دیکشنری
ترساندن
اسم
hesitation, pause, tarry, halt, hesitancy, hesitance
درنگ
فعل
tarry, demur, stick around, hesitate, let, linger
درنگ کردن
delay, blench, dally, defer, lag, tarry
تاخیر کردن
صفت
tarry
قیری
tarry, pitchy
قیراندود
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
tarry
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترساندن، درنگ، درنگ کردن، تاخیر کردن، قیری، قیراندود
-
واژههای مشابه
-
tarrie
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tarrie
-
tarried
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سپری شده، درنگ کردن، تاخیر کردن
-
tarri
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tarri
-
tarrying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترساندن، درنگ کردن، تاخیر کردن