کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
stayed پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
stayed
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
stayed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماند، ماندن، باقی ماندن، توقف کردن، نگاه داشتن، باز داشتن
-
واژههای مشابه
-
stay
ماند 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] اصطلاحی برای مشخص کردن وضعیت لنگر و زنجیر و شناور نسبت به یکدیگر در هنگامی که شناور در لنگر است
-
stays
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باقی می ماند، توقف، تکیه، ایست، حائل، مانع، عصاء، نقطه اتکاء، توقفگاه، ماندن، باقی ماندن، توقف کردن، نگاه داشتن، باز داشتن
-
stay at
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماندن در
-
staying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامت، مكث، متوقف
-
stay on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامت در
-
long stay
ماند بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حالتی از زنجیر در هنگام لنگراندازی که در آن زنجیر به حالت تقریباً خوابیده قرار دارد و طول آن زیاد است و مقداری از آن موازی و بر روی بستر دریا قرار میگیرد
-
short stay
ماند کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حالتی از زنجیر در هنگام لنگراندازی که در آن طول زنجیر به حداقل میرسد و زنجیر به حالت کشیده و تقریباً عمودی قرار میگیرد
-
door stay
مهار لولای در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] وسیلهای که در لولای در نصب میشود و مانع بسته شدن ناخواستۀ در به دلیل وزن آن میشود
-
minimum stay
حداقل اقامت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کوتاهترین زمان لازم برای اقامت مسافر در یک مقصد مشخص، در ازای نرخ ثابتی که دستاندرکاران گردشگری تعیین کردهاند
-
maximum stay
حداکثر اقامت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] طولانیترین زمان لازم برای اقامت مسافر در یک مقصد مشخص، در ازای نرخ ثابتی که دستاندرکاران گردشگری تعیین کردهاند
-
staying power
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قدرت ماندن، نیروی پایداری، بنیه، طاقت، قدرت، استحکام
-
stay up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماندن
-
stay in place
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماندن در محل