کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
serve up پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
serve up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمت
-
واژههای مشابه
-
served
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمت کرده است، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، خدمت انجام دادن، بکار رفتن، بدرد خوردن، توپ را زدن، خوراک دادن
-
serving
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمت، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، خدمت انجام دادن، بکار رفتن، بدرد خوردن، توپ را زدن، خوراک دادن
-
servings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمات
-
serves
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمت، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، خدمت انجام دادن، بکار رفتن، بدرد خوردن، توپ را زدن، خوراک دادن
-
serving area
محل پذیرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مکانی که در آنجا از مهمانها پذیرایی میشود
-
serving 4
محل تحویل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] محلی برای بازبینی که از آنجا اقلام آمادهشدۀ صورتغذا در بخش تولید به بخش مهمانها منتقل میشود
-
serving 2
زهبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] پوششی که برای جلوگیری از سایش و رفتگی زه در سوفارگاه به دور آن میپیچند
-
serving hatch
دریچۀ آشپزخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] دریچهای در دیوارِ بین تالار و آشپزخانه برای انتقال غذا و ظروف از آشپزخانه به تالار
-
serving 3
سهمانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذای کافی برای مصرف روزانۀ یک فرد
-
serving girl
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمت دختر
-
serving dish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمت غذا
-
break of serve
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکستن خدمت
-
serve well
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوب کار کن