کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
run-through پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
run-through
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
run-through
تمرین یکسره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] تمرین بیوقفۀ یک صحنه از فیلم یا یک پرده یا کل نمایش
-
run-through
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفتن، بسرعت خرج و تلف کردن
-
واژههای مشابه
-
through with
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از طریق
-
through
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از طریق، از میان، سرتاسر، از توی، از اغاز تا انتها، تمام، مستقیم، تمام شده، بواسطه، از وسط، بخاطر، در ظرف
-
through and through
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از طریق و از طریق
-
feed through
فرهنگ لغات علمی
یک رسانا که در خلا استفاده میشه
-
run
ریسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] بیتهای یکسان متوالی در یک دنبالۀ دودویی که با بیتهای پیش و پس از خود متفاوت باشند
-
run
ریسه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] رخداد متوالی صفات یا کیفیاتی یکسان در یک سری از مشاهدات مربوط به این صفات یا کیفیات
-
run-on
روانرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ویژگی آبی که از بالادست به منطقهای وارد میشود و بهصورت افقی روی سطح خاک جریان مییابد
-
run-in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا
-
run
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا کن، رانش، ترتیب، سلسله، تک، ردیف، محوطه، سفر و گردش، حدود، امتداد، رد پا، دویدن، راندن، اداره کردن، پیمودن، دایر بودن، پخش شدن، جاری شدن، دوام یافتن، ادامه دادن، نشان دادن، پوییدن
-
running
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در حال اجرا، جاری، دونده، مداوم، مناسب برای مسابقه دو، پویا
-
run into
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرار کن
-
run-on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادامه دادن، بدون وقفه