کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ruling پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ruling
/ˈro͞oliNG/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ruling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حاکم، حکم، حکمرانی، تصمیم، فرمانروا، رایج
-
واژههای مشابه
-
rules
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قوانین، قاعده، قانون، حکم، دستور، فرمانروایی، ضابطه، خط کش، گونیا، عادت، رسم، فرمانفرمای، بربست، حکومت کردن، مسلط شدن بر، حکم کردن، اداره کردن
-
rule
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قانون، قاعده، حکم، دستور، فرمانروایی، ضابطه، خط کش، گونیا، عادت، رسم، فرمانفرمای، بربست، حکومت کردن، مسلط شدن بر، حکم کردن، اداره کردن
-
rule in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قانون در
-
ruled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حکومت کرد، حکومت کردن، مسلط شدن بر، حکم کردن، اداره کردن
-
rulings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احکام، حکم، حکمرانی، تصمیم
-
phase rule, Gibbs phase rule
قاعدۀ فاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] برای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
-
octet rule, chemical octet rule
قاعدۀ هشتتایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] قاعدهای که بر مبنای آن اکثر اتمها در هنگام پیوندش، غالباً الکترونهایی را از دست میدهند یا میگیرند یا به اشتراک میگذارند تا لایۀ بیرونی آنها هشتالکترونی و پایدار شوند
-
Ampere's rule
قاعدۀ آمپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] قاعدهای که به موجب آن اگر ناظری در جهت جریان الکتریکی حرکت کند، جهت خطوط میدان مغناطیسی را پادساعتگَرد خواهد یافت
-
allocation rule
قاعدۀ انتساب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] قاعدهای در تحلیل ممیزی که یک مشاهدۀ جدید را به یکی از جامعهها منتسب میکند
-
decision rule
قاعدۀ تصمیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] تابعی از فضای نمونه به فضای عمل که طبق آن میتوان تصمیمی آماری مبتنی بر مشاهدات اتخاذ کرد متـ . تابع تصمیم decision function
-
stopping rule
قاعدۀ توقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] شیوهای در نمونهگیری دنبالهای برای تقسیم فضای نمونهای به دو ناحیه
-
commutation rule
قاعدۀ جابهجایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] رابطۀ بین دو عملگر جابهجاییناپذیر در مکانیک کوانتومی که ارتباط میان ترتیب حاصلِضرب عملگرها را نشان میدهد متـ . رابطۀ جابهجایی commutation relation
-
selection rule
قاعدۀ گزینش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] قاعدهای که نشان میدهد چه فرایندهایی در ذرات بنیادی یا گذار بین حالتهای کوانتومی یک سامانۀ فیزیکی مجاز است