کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
resided پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
resided
/riˈzīd/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
resided
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
-
واژههای مشابه
-
residences
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامتگاه ها، محل اقامت، سکونت، مقر، اقامت گاه، سکنی، عمارت، مقام
-
reside
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامت داشتن، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
-
residencies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامتگاه ها، محل اقامت، اقامت گاه
-
residence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامت، محل اقامت، سکونت، مقر، اقامت گاه، سکنی، عمارت، مقام
-
resid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بقیه
-
resider
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رزیدنت
-
residers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکنان
-
resides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن است، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
-
residents
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکنان، ساکن
-
resident
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن، مقیم
-
resident manager
مدیر مقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مدیری که در مهمانخانه/ هتل اقامت و بر امور نظارت دائم دارد
-
hall of residence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالن محل اقامت
-
residence time
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان اقامت