کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
refractory-lined پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
refractory-lined
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
refractory-lined
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقاوم در برابر جوشکاری
-
واژههای مشابه
-
refractory lining
آستری دیرگداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] آستری مقاوم در برابر دمای بالا که در ساخت کوره برای عایقسازی به کار میرود متـ . جدارۀ دیرگداز
-
refractory
سختدرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مقاوم در برابر درمان
-
refractoriness
دیرگدازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] مقاومت ماده در برابر حرارت بالا که بهوسیلۀ مخروطِ آذرسنج (pyrometric cone equivalent) اندازهگیری شود
-
refractory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نسوز، جسم نسوز، مقاوم، سرکش، سر سخت، گردن کش
-
refractories
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نسوز، جسم نسوز
-
refractory, refractory product
دیرگداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] مادۀ غیرفلزی با نقطۀ ذوب بالا که دربرابر حرارت مقاوم است متـ . مادۀ دیرگداز refractory material
-
castable refractory, refractory castable
دیرگداز ریختنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] نوعی دیرگداز یکپارچه که آن را در محل، ریختهگری میکنند و با استفاده از نوعی چسب یا اتصالدهندۀ سیمانی یا غیرسیمانی یا هر دو، سبب گیرش و استحکام اولیۀ آن میشوند
-
on-line
برخط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی] وضعیت یا حالت وصل بودن به رایانۀ مرکزی
-
A-line
رگۀ آ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] رگهای با میانیاختۀ نرعقیم و بدون دگرههای بازگردان باروری که از آن در تولید بذر دورگه بهعنوان والد مادری استفاده میکنند
-
lining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوشش، لنت، تودوزی، استر، خط کشی، استر دوزی، استری
-
by-line
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خط خطی، خط فرعی راه اهن، کار یا شغل اضافی و زائد، سطر، خط دوم یافرعی
-
lined
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوشش داده شده، خط کشیدن، خط انداختن در، خط دار کردن، اراستن، تراز کردن، استر کردن، پوشاندن
-
in line
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در خط