کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
real-time پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
real-time
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
real-time
فرهنگ لغات علمی
بهنگام
-
real-time
بیدرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] ویژگی عملیاتی در یک سامانه که در آن مجموع زمانهای کنش و واکنش یک واحد عملیاتی جاری بزرگتر از حداکثر تأخیر مجاز نباشد
-
واژههای مشابه
-
real time
فرهنگ لغات علمی
همزمان
-
real time
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به موقع، بلا درنگ
-
realness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واقعیت
-
reales
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واقعیت دارد
-
realnesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واقعیت ها
-
reals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واقعیات، ریل، اصل
-
real image
فرهنگ لغات علمی
تصویر حقیقی
-
real number
واژهنامه آزاد
شمارۀ آوری (آوَری). "آور" واژۀ کهن پارسی به چَم (معنی) "حقیقت" است. به دهخدا بروید - باور، آور، آوری. "شمارۀ آوری" برابریست درخور برای زبانزدِ تازی "عدد حقیقی". "آور" با واژۀ فرانسوی avérer و همخانواده هایش در زبانهای اروپایی همریشه است.
-
real-time processing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پردازش در زمان واقعی
-
real-time operation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عملیات در زمان واقعی
-
timings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان بندی، تنظیم وقت، تنظیم سرعت چیزی، زمان گیری
-
timely
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به موقع، بوقت، بگاه، بموقع، بهنگام، بجا