کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
play-actor پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
play-actor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازیگر
-
واژههای مشابه
-
actors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازیگران
-
play
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازی، نمایشنامه، نمایش، لهو، تفریح، نواخت، ورزش، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص، بازی کردن، نواختن، زدن، تفریح کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن
-
plays
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمایشنامه، بازی، نمایش، لهو، تفریح، نواخت، ورزش، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص، بازی کردن، نواختن، زدن، تفریح کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن
-
played
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازی کرد، بازی کردن، نواختن، زدن، تفریح کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن
-
playing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازی کردن، نواختن، زدن، تفریح کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن
-
plug and play
واژهنامه آزاد
(واژۀ پیشنهادی کاربران) بَندوکار، بند و کار. دستگاههای "بَندوکار" پس از وصل به یک رایانه، بی نیاز به خاموش و روشن کردن رایانه کار می کنند. برای نمونه، موشی های نو "بَندوکار"اند. موشی های دیرین "اَبَندوکار" بودند و تا رایانه بازنشانی (ریسِت) نمی شد کا...
-
actor's agent
مدیر برنامۀ بازیگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] مسئول برنامهریزی و عقد قرارداد یک یا چند بازیگر
-
actor 2
کنشگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← عامل
-
unitary actor
کنشگر یکپارچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کنشگر بینالمللی، معمولاً یک دولت، که در نظریۀ واقعگرایی ماهیتی یکپارچه دارد و فرایند تصمیمگیری در سیاست خارجی آن با وجود تغییر در اوضاع سیاسی و جابهجایی تصمیمگیران، پیوسته ثابت است
-
supporting actor
بازیگر مکمل مرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] بازیگر مردی که پس از بازیگر نقش اول مهمترین نقش را دارد متـ . بازیگر نقش دوم مرد
-
actor's line
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خط بازیگر
-
actor's assistant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستیار بازیگر
-
screen actor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازیگر روی صفحه نمایش