کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
permit پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
permit
/ˈpərmit/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
permit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجوز، اجازه، جواز، پروانه، اجازه دادن، مجاز کردن، روا کردن، ندیده گرفتن، ترخیص کردن
-
واژههای مشابه
-
permitted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجاز است، ترخیص شده
-
permitting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجازه دادن، مجاز کردن، روا کردن، ندیده گرفتن، ترخیص کردن
-
permitted turning
گردش مجاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نوعی گردش در تقاطع که زمان جداگانهای به آن اختصاص داده نشده باشد
-
ferry permit
مجوز فرابَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مجوز پروازی خاص که سازمان هواپیمایی کشوری برای هواگَرد صادر میکند تا برای اموری مانند تعمیر و بازرسی و اخذ گواهینامه از مکان فعلی به مکان دیگر پرواز کند
-
learner's permit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجازه تحصیل
-
work permit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجوز کار
-
fishing permit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجوز ماهیگیری
-
hunting permit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجوز شکار
-
dielectric constant, relative permitivity
ثابت دیالکتریک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ملاکی برای اندازهگیری اثر محیط بر پتانسیل برهمکنش دو بار الکتریکی که ازطریق مقایسۀ ظرفیت یک خازن در مجاورت نمونه و نیز بدون آن به دست میآید