کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
organises پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
organises
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
organises
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازماندهی می کند، سازمان دادن، متشکل کردن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن، تشکیل دادن، سازمند کردن، درست کردن
-
واژههای مشابه
-
organisation
سازمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی، عمومی] گروهی از افراد که با هدف یا علاقهمندی خاصی گرد هم میآیند و روابط و ساختار مشخصی را به وجود میآورند * مصوب فرهنگستان اول
-
organisational
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازمانی
-
organise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازمان دادن، متشکل کردن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن، تشکیل دادن، سازمند کردن، درست کردن
-
organiser
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنظیم کننده، موسس
-
organised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازمان یافته است، سازمان یافته، متشکل
-
organisation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازمان، تشکیلات، تشکیل
-
organisability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازگاری
-
organisation theory
نظریۀ سازمانها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] نظریهای که در آن با بررسی اشتراکات انواع سازمانها تلاش میشود که چگونگی مدیریت و طراحی و شکلگیری و عملکرد سازمانها تبیین و ترسیم شود متـ . جامعهشناسی سازمانها sociology of organisations
-
organisational culture
فرهنگ سازمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] ارزشها و هنجارها و الگوهای رفتاری که روابط اجتماعی را در یک سازمان مفروض مشخص میکند
-
sociology of organisations
جامعهشناسی سازمانها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] ← نظریۀ سازمانها
-
intergovernmental organisation
سازمان بینادولتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] سازمانی که جمعی از دولتها برای پیشبرد برنامهها و تحقق منافع و اهداف مشترک تأسیس میکنند و به آن اختیار میدهند تا در موضوعات خاص جهانی از جانب آنان تصمیمگیری کند اختـ . سَباد IGO
-
access organisation
سازمان دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] هستاری که برنامههایی را برای انتقال، ازطریق ظرفیت مسیر دسترسی در سامانۀ تلویزیون بافهای/ کابلی ارسال میکند
-
paramilitary organisation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازمان شبه نظامی