کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
officiating پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
officiating
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
officiating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اداره امور، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
-
واژههای مشابه
-
officious
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسر، فضول، ناخواسته، فضولانه
-
officialize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسمی شدن
-
officialized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسمی
-
officiates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقامات، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
-
officialism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسمی بودن، رسمیت، مقررات اداری، فرمالیته اداری
-
officiant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسر، کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
-
officiator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسر
-
officiousness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسونگری، فضولی، فضولی در کار دیگران
-
officiality
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسمی
-
officializing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسمی شدن
-
official
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسمی، صاحب منصب، عالیرتبه، موثق و رسمی
-
officialities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقامات
-
officiated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسر، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن