کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
mush پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
mush
/məSH/
دیکشنری
مشت
اسم
mush
احساسات بیش از حد
rustle, mush, froufrou, noise
خش خش
mush
سفر پیاده در برف
mush
حریره ارد ذرت
mash, mush, pap
خمیر نرم
parasite, mush
صدای مزاحم
mush, noise, parasite, parasite
پا رازیت
فعل
mush
پیاده در برف سفرکردن
mush
حریره ارد ذرت تهیه کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
mush
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشت، احساسات بیش از حد، خش خش، سفر پیاده در برف، حریره ارد ذرت، خمیر نرم، صدای مزاحم، پا رازیت، پیاده در برف سفرکردن، حریره ارد ذرت تهیه کردن
-
واژههای مشابه
-
mushing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشینگ، پیاده در برف سفرکردن، حریره ارد ذرت تهیه کردن
-
mushed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشغول، پیاده در برف سفرکردن، حریره ارد ذرت تهیه کردن