کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
mouses پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
mouses
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
mouses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موش ها، موش گرفتن، جستجو کردن
-
واژههای مشابه
-
mouse
موشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] دستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
-
moused
دیکشنری انگلیسی به فارسی
moused، موش گرفتن، جستجو کردن
-
mousings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
mousings، پوینده، در تکاپو، موش گیری
-
mousing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسکن، پوینده، در تکاپو، موش گیری
-
mouse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماوس، موش، موش خانگی، موش گرفتن، جستجو کردن
-
mousing hook
قلاب ضامندار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] قلابی که به ضامنی فلزی مجهز است و کار دهانهبند را انجام میدهد
-
mouse pad
زیرموشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] صفحهای که موشی رایانه بر روی آن حرکت داده شود
-
mousing 1
دهانهبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سیم یا طنابی که در دهانهبندی از آن برای جلوگیری از رها شدن بار از قلاب استفاده میشود
-
mousing 2
دهانهبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی همبندی که در آن با یک رشته سیم یا طناب نازک سر قلاب را به بدنۀ آن میبندند تا از درآمدن ناخواستۀ آویز از قلاب در حین کار یا جابهجایی جلوگیری شود
-
hazel mouse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موس مچاله
-
mouse-sized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اندازه موس
-
mouse nest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لانه موش
-
mouse ear
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش ماوس