کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
install پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
install
/inˈstôl/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
install
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب، نصب کردن، کار گذاشتن، منصوب نمودن
-
واژههای مشابه
-
instals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایه، کار گذاشتن، منصوب نمودن، نصب کردن
-
installant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب کردن
-
installations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاسیسات، نصب
-
installs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب می کند، نصب کردن، کار گذاشتن، منصوب نمودن
-
instalment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قسط، بخش
-
installed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب شده است
-
instal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب کردن، کار گذاشتن، منصوب نمودن
-
installer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصاب
-
installments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقساط، قسط، بخش
-
installers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب کنندگان
-
installing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب کردن، کار گذاشتن، منصوب نمودن
-
installment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قسط، بخش
-
installment debt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقساط بدهی