کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
inlay پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
inlay
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
inlay
دَرنشانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] مادهای، مانند استخوان یا پوست، که در فرایند پیوند یا کاشت درون بافت آسیبدیده جایگیر میشود
-
inlay
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تزئینات، خاتم کاری، طلاکوبی، چیز زرنشان، نشاندن، در چیزی کار گذاشتن، اراستن، خاتم کاری کردن، گوهر نشان کردن، منبت کاری کردن
-
واژههای مشابه
-
inlaying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تزریق، نشاندن، در چیزی کار گذاشتن، اراستن، خاتم کاری کردن، گوهر نشان کردن، منبت کاری کردن
-
inlays
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درج، خاتم کاری، طلاکوبی، چیز زرنشان، نشاندن، در چیزی کار گذاشتن، اراستن، خاتم کاری کردن، گوهر نشان کردن، منبت کاری کردن
-
inlayed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تزئین شده
-
epithelial inlay, Esser's operation
دَرنشانی پوششی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] روشی برای پوششدهی کامل یک زخم عمیق ازطریق پر کردن زخم با پیوندینۀ پوششی
-
inlay graft Esser graft, Stent graft,
پیوندینۀ دَرنشانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی پیوندینۀ مخاطی یا پوستی که ازطریق یک شکاف یا جیب به درون مخاط دهان رانده میشود