کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
infirm پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
infirm
/inˈfərm/
دیکشنری
ضعیف
فعل
weaken, diminish, enfeeble, debilitate, devitalize, infirm
ضعیف کردن
صفت
unable, incapable, weak, impotent, feeble, infirm
ناتوان
weak, faint, weakly, feeble, flagging, infirm
ضعیف
pimping, infirm, invalid, bedfast, bedridden, bedrid
علیل
wretched, sickly, ill, infirm, painful
رنجور
unstable, fast and loose, infirm, instable, invertebrate
نااستوار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
infirm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعیف، ضعیف کردن، ناتوان، علیل، رنجور، نااستوار
-
واژههای مشابه
-
infirming
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف، ضعیف کردن
-
infirmness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف
-
infirmation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف
-
infirms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
infirms، ضعیف کردن
-
infirmative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
infirmative
-
infirmed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
infirmed، ضعیف کردن
-
infirmable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل تحمل