کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
individuals پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
individuals
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
individuals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشخاص حقیقی، فرد، شخص
-
واژههای مشابه
-
individual
فرد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] هریک از موجودات زندۀ تشکیلدهنده یک جمعیت
-
individualism
فردگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] رویکردی مبتنی بر اولویت منافع فرد نسبت به جامعه و نیز اولویت در برآورده ساختن نیازهای فردی در قیاس با نیازهای اجتماعی
-
individuality
فردیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] مجموع صفاتی که فرد یا چیزی را از همنوعان و همجنسانش متمایز میکند
-
individualizer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردگرایی
-
individual
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شخصی، فرد، شخص، فردی، تک، منحصر بفرد، متعلق بفرد
-
individuate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردی، تک قرار دادن، فرد کردن، انفرادی کردن، جدا کردن، تمیز دادن، شخصیت دادن
-
individualizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردگرا، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن
-
individuated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردی، تک قرار دادن، فرد کردن، انفرادی کردن، جدا کردن، تمیز دادن، شخصیت دادن
-
individualizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردگرایی، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن
-
individualized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردی، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن
-
individualization
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شخصی سازی، منفرد سازی، فرد سازی، تک سازی
-
individuates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردا، تک قرار دادن، فرد کردن، انفرادی کردن، جدا کردن، تمیز دادن، شخصیت دادن
-
individuating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فردی، تک قرار دادن، فرد کردن، انفرادی کردن، جدا کردن، تمیز دادن، شخصیت دادن