کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
impair پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
impair
/imˈpe(ə)r/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
impair
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابی، خراب کردن، معیوب کردن، زیان رساندن، خرد ساختن، ضعیف کردن
-
واژههای مشابه
-
impairment
خلل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] هرگونه نقص یا اختلال در ساختار یا کارکرد کاراندامشناختی یا روانشناختی یا کالبدشناختی
-
impairs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف دارد، خراب کردن، معیوب کردن، زیان رساندن، خرد ساختن، ضعیف کردن
-
impairable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل تحمل
-
impairment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقص
-
impairer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف
-
impairments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اختلالات
-
impaired
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعیف، خراب
-
olfactory impairment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اختلال بویایی
-
visual impairment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اختلال بینایی
-
visually impaired
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارای اختلال بینایی
-
hearing impairment 1, HI
آسیب شنوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] کاستی و نارسایی در ساختار و کارکرد دستگاه شنوایی در نتیجۀ نابهنجاریهای کالبدشناختی و کاراندامشناختی و روانشناختی
-
visually impaired person
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دچار اختلال شخصیتی
-
hard-of-hearing 1, HOH, hearing impaired
کمشنوا 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] فردی که اُفت شنوایی ملایم تا شدید دارد