کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
fragments پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
fragments
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
fragments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعات، قطعه، تکه، پاره، خرده، قطعات متلاشی، باقی مانده، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، متلاشی شدن، خرد کردن
-
واژههای مشابه
-
fragment
ترکش 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر پاره از جسم منفجرشده
-
fragmentizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقلید کردن
-
fragmentate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعه قطعه
-
fragmentalize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعه قطعه شدن
-
fragmentized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقلید شده
-
fragmentization
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقسیم بندی
-
fragmenting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعه قطعه، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، متلاشی شدن، خرد کردن
-
fragmented
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقسیم شده است، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، متلاشی شدن، خرد کردن
-
fragmentation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکه تکه شدن
-
fragmental
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعه قطعه، پاره پاره، جزء جزء، شکسته، ریز شده
-
fragment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعه، تکه، پاره، خرده، قطعات متلاشی، باقی مانده، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، متلاشی شدن، خرد کردن
-
fragmented state, fragmented country
کشور چندپارچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشوری دارای بخشهای مجزا و منفردی که با خاک کشوری دیگر یا با آبهای بینالمللی از یکدیگر جدا شدهاند
-
habitat fragmentation
گسستگی زیستگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تکهتکه شدن زیستگاهها که ناشی از فعالیتهای مدیریتی است که به تغییر منظر میانجامد