کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
foul-smelling پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
foul-smelling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعیف بوی
-
واژههای مشابه
-
smells
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بوی، بو، بویایی، استشمام، رایحه، شامه، بوکشی، بوییدن، بو کردن، بو دادن، رایحه داشتن، حاکی بودن از
-
smelled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بوی، بوییدن، بو کردن، بو دادن، رایحه داشتن، حاکی بودن از
-
smell
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بو، بویایی، استشمام، رایحه، شامه، بوکشی، بوییدن، بو کردن، بو دادن، رایحه داشتن، حاکی بودن از
-
fouling
جِرمگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] [شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نشست و تجمع ذرات بر سطوح تبادلگر گرما [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] چسبیدن جانداران دریایی به بدنۀ شناور
-
foul
خطا 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نقض قوانین که به اعطای فرصتهایی مانند ضربۀ آزاد مستقیم به تیم حریف منجر میشود
-
fouled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرو ریخته، لکه دار کردن، نارو زدن، بهم خوردن، گیر کردن، ناپاک کردن، گوریده کردن، چرک شدن
-
foulness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف
-
fouls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دروغ، خلاف، جرزنی، حیله، بازی بیقاعده، لکه دار کردن، نارو زدن، بهم خوردن، گیر کردن، ناپاک کردن، گوریده کردن، چرک شدن
-
fouling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریزش، رسوب، درده
-
foul
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپاک، خلاف، جرزنی، حیله، بازی بیقاعده، لکه دار کردن، نارو زدن، بهم خوردن، گیر کردن، ناپاک کردن، گوریده کردن، چرک شدن، پلید، شنیع، ملعون، غلط، نا درست
-
foulings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلودگی
-
fouling mark, fouling point
نشانۀ ایمنگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نقطهای بین یک جفت خط آهن همگرا برای نشان دادن احتمال برخورد دو وسیله بعد از نقطۀ مزبور
-
smell proof
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بوی اثبات