کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
feels پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
feels
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
feels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساس می کند، احساس کردن، حس کردن، لمس کردن، محسوس شدن
-
واژههای مشابه
-
feeling
احساس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی که در هر زمان و مکان ممکن است عارض شود و ذهن را موقتاً اشغال کند، بیآنکه لزوماً تظاهری داشته باشد و نیز ممکن است در تصمیمگیری دخالت داشته باشد و منشأ عمل یا حرکتی شود
-
feeling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساس، حس
-
feel for
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساس میکنم
-
feelings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساسات، محسوسات
-
feel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساس کن، احساس کردن، حس کردن، لمس کردن، محسوس شدن
-
inferiority feeling
احساس کهتری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] احساس کمارزشی نسبت به دیگران، که گرچه ناخوشایند است، اما به رشد و پیشرفت فرد منجر میشود
-
superiority feeling
احساس مهتری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نگرش اغراقآمیز فرد نسبت به تواناییهای ذهنی و جسمی خود در مقایسه با تواناییهای دیگران، که عموماً دفاعی در برابر احساس کهتری است
-
express feelings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیان احساسات
-
sinking feeling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن احساس
-
guilt feelings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساس گناه
-
fellow feeling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساس مشترک، حس هم نوعی
-
class feeling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساس کلاس
-
feel out
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر و گوش اب دادن، سر و گوش آب دادن