کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
faire پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
faire
دیکشنری انگلیسی به فارسی
faire
-
واژههای مشابه
-
fairing
پَسارگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سازۀ فرعی آئرودینامیکی که برای کاهش پَسار طراحی میشود
-
fair
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمایشگاه، بازار مکاره، خوشگل، خوبرو، منصفانه، منصف، زیبا، نسبتا خوب، بیطرفانه، لطیف، بور، بدون ابر، فریور
-
fairnesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عادلانه
-
fairness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عدالت، عدل، خوبرویی، خوبی
-
faired
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فروردین
-
fairings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریزرها
-
fairing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عادلانه
-
fair play
بازی جوانمردانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] بازی کردن مطابق قوانین و بدون تقلب متـ . بازی منصفانه
-
fair-haired
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موهای عجیب و غریب
-
laissez faire
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فضای آزاد، عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند و بار
-
fair use
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استفاده منصفانه
-
fair ball
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توپ عادلانه
-
fair sex
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنس عادلانه