کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
eyefuls پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
eyefuls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
eyefuls
-
واژههای مشابه
-
eyes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشم ها، چشم، بینایی، دیده، عین، کاراگاه، باجه، دهانه، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی، دیدن، نگاه کردن، پاییدن
-
eyeful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک زدن، زیبا
-
ey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ایه
-
see eye to eye
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشم به چشم نگاه کن
-
eye, eye of tropical cyclone, eye of the storm
چشم توفان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] پهنهای تقریباً دایرهوار، همراه با باد نسبتاً سبک و هوای صاف، در مرکز توفانهای شدید حارّهای که با چشمدیواره محصور میشود متـ . چشم
-
Flemish eye splice, selvage eye
همباف چشمی فلاندری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی همباف چشمی که در اطراف مهار دکل بسته میشود
-
eye-safe
محافظ چشم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وسیلهای که از چشم در برابر تابش سلاح یا حسگرهای لیزری محافظت میکند
-
eye splice
همباف چشمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] همبافی برای ساختن چشمی
-
tiger's eye
چشمببری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری] علامتی شیشهای که معمولاً برای مشخص کردن محدودههای خاص بر سطح جاده نصب میشود و در مقایسه با چشمگربهای بازتاب نور بیشتری دارد
-
cat's eye
چشمگربهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری، حملونقل ریلی] نوعی علامت افقی برجسته با قابلیت بازتاب نور که همراه با خطکشی یا بهجای آن به کار میرود
-
replication eye
چشم همتاسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← حباب همتاسازی
-
anchor eye
چشمی لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سوراخی در قسمت بالای تنۀ لنگر که محل عبور یا اتصال بخو یا حلقۀ زنجیر است
-
bloodshot eye
سرخچشمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] سرخ شدن چشمها براثر اتساع مویرگهای خونی چشم که معمولاً ناشی از مصرف ماریجوانا و حشیش است