کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
essentially پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
essentially
/iˈsenSHəlē/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
essentially
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اساسا
-
واژههای مشابه
-
essentialization
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروری بودن
-
essentials
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملزومات
-
essential
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروری است، ضروری، اساسی، اصلی، ذاتی، واجب، لاینفک، عمده، واقعی، بسیار لازم، عارضی، فرض، اساسی ذاتی، جبلی
-
essentializing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروری است
-
essentialized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروری است
-
essentialness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروری بودن
-
essentiate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروری است
-
essentialities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضروریات
-
essential pyroclast
آذرآوار اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آذرآواری با منشأ ماگما
-
essential aminoacid
آمینواسید ضروری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] هریک از آمینواسیدهایی که بدن قادر به ساختن آنها نیست یا نمیتواند به مقدار مورد نیاز آنها را بسازد
-
essential fat
چربی حیاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] چربی موجود در بخشهایی از بدن که برای حیات ضروری است و سه تا دوازده درصد از وزن بدن را تشکیل میدهد
-
essential oil
عطرمایۀ روغنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ترکیب معطر و فرّاری که معمولاً از منابع گیاهی استخراج میشود و در روغن محلول است
-
essential element
عنصر ضروری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] هریک از عنصرهای لازم برای زنده ماندن و رشد جانداران