کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
dust contamination پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
dust contamination
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
dust contamination
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلودگی گرد و غبار
-
واژههای مشابه
-
dusts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرد و غبار، غبار، گرد و خاک، خاک، خاکه، ذره، تراب، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
-
dusted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کثیف، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
-
dusting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرد و غبار، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
-
dust-dry, dust-free
خشک گَردنَچسب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ویژگی پوشش درحالخشکشدنی که وقتی گرد و خاک روی آن مینشیند، در آن نفوذ نمیکند و به آن نمیچسبد
-
dust 3
گردوخاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مواد جامد کوچک و نامنظم معلق در جوّ، اغلب با ابعاد میکروسکوپی
-
atmospheric dust
گردوخاک جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ذرات ریز معلق در هوا در اندازههای 1 تا 100 میکرومتر
-
widespread dust
گردوخاک گسترده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ذرات ریز گردوخاک معلق در هوا که از زمین برخاسته و در منقطهای پهناور پخش شده باشد
-
dust haze
گردوغبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] غبار حاصل از وزش باد در هوا
-
dust 2
گَرد 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ذرات جامد خشک و کوچک، به اندازۀ یک تا صد میکرومتر، که براثر نیروهای طبیعی مثل باد یا فرایندهای مکانیکی مانند آسیا کردن، در هوا معلق و معمولاً براثر نیروی گرانش تهنشین میشود
-
dusting agent
گَرد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار-لاستیک] 1. پودری که بر سطح مادۀ چسبناک میزنند تا چسبندگی آن را از بین ببرند 2. مادهای که از چسبناکی سطحی لاستیک پختنشده میکاهد
-
dust well
گَردچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] چالۀ حاصل از گرم شدن ذرات ریز تیرۀ روی یخ، براثر تابش خورشید و فرورفتن آنها در یخ
-
zinc dust
گَردِ روی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] فلز روی ریزشده که در پوشرنگهای محافظ آهن و فولاد به کار میرود و نقش رنگدانه را دارد
-
dusting 2
گَردزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار-لاستیک] پاشیدن گَرد بر سطح کائوچو