کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
during پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
during
/ˈd(y)o͝oriNG/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
during
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در حین، طی، در طی، هنگام، در مدت، ظرف، سر، فاصله
-
واژههای مشابه
-
dures
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درگیر
-
dureful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالص
-
dure
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بگذار
-
charging information during the call
اعلام هزینه ضمن تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خدماتی که اطلاعات مربوط به هزینۀ تماس یا تغییر آن را در حین تماس در اختیار مشترک قرار دهد متـ . اعلام هزینه ضمن برخوانی
-
assistance during travel
سفریاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ارائۀ اطلاعات و کمک بیستوچهارساعته به مسافران در بخشهایی از سفر که در قرارداد گنجانده شده است
-
accessory during the fact
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوازم جانبی در حقیقت
-
toe-out-turns, Ackerman angle, toe out during turns
پنجهبازی گردشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] اختلاف زاویۀ گردش چرخهای یک محور، در هنگام گردش خودرو به سمت چپ یا راست