کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
discharge پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
discharge
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
discharge
ترخیص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت سلامت] مرخص کردن یا مرخص شدن بیمار بستری از بیمارستان
-
discharge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه، ترشح، بده، انفصال، خلع، عزل، خالی کردن، مرخص کردن، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خارج کردن
-
discharge
فرهنگ لغات علمی
تخلیه الکتریکی
-
discharge
فرهنگ لغات علمی
تخلیه الکتریکی
-
discharge
فرهنگ لغات علمی
تخلیه الکتریکی
-
discharge
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) وابار.
-
واژههای مشابه
-
dischargeable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل تخلیه
-
discharges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه، ترشح، بده، انفصال، خلع، عزل، خالی کردن، مرخص کردن، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خارج کردن
-
discharged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه شده، منفصل
-
dischargers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه کننده ها
-
discharger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه کننده
-
cloud-to-cloud discharge, intercloud discharge
وابارش اَبربهاَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] تخلیۀ الکتریکی میان دو ابر با بارهای ناهمنام
-
unloading 1, discharge 3, discharging
تخلیه 4
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] خالی کردن بار شناور
-
gas discharge
فرهنگ لغات علمی
تخلیهی گازی