کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
crispy پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
crispy
/ˈkrispē/
دیکشنری
ترد
صفت
crisp, crispy, brittle, tender, frangible, fragile
ترد
crisp, crispy, wavy
پرچین و شکن
curly, frizzy, crisp, frizzly, crispy
مجعد
curly, locky, frizzy, crispy, frizzly, kinky
فرفری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
crispy
سختترد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذاییای که براثر جویدن بهآسانی شکسته و خرد میشود
-
crispy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترد، پرچین و شکن، مجعد، فرفری
-
واژههای مشابه
-
crispiness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاق بودن، تردی، چین