کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
consort پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
consort
/ˈkänˌsôrt/
دیکشنری
همسایه
اسم
spouse, consort, partner, mate, match, helpmate
همسر
companion, consort, confabulator, fellow traveller
مصاحب
partner, associate, participant, sharer, joint, consort
شریک
فعل
assort, consort
هم نشین شدن
sort, accord, adapt, assort, concert, consort
جور کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
consort
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایه، همسر، مصاحب، شریک، هم نشین شدن، جور کردن
-
واژههای مشابه
-
consorter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنسرسیوم
-
consorted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تضمین شده، هم نشین شدن، جور کردن
-
consorts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موافقم، همسر، مصاحب، شریک، هم نشین شدن، جور کردن
-
consortable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هماهنگی
-
consorting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هماهنگی، هم نشین شدن، جور کردن
-
consortism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنسرسیوم
-
consortion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنسرسیوم
-
prince consort
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاهزاده خانم، همسر شاهزاده
-
queen consort
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملکه همسر