کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
compulsion پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
compulsion
/kəmˈpəlSHən/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
compulsion
اجبار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی ذهنی که در آن فرد احساس میکند عملی تکراری را باید انجام دهد و قادر به مقاومت در برابر آن نیست
-
compulsion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجبار، اضطرار
-
واژههای مشابه
-
compulsiveness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجبار
-
compulsivity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسخیر
-
compulsions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجازات، اجبار، اضطرار
-
compulsatively
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجباری
-
compulsed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجباری است
-
compulse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
compulse
-
compulsively
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجباری
-
compulsive, compulsory
اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مربوط به اجبار
-
compulsive shopping
خرید اجبارگونه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] خرید چیزهایی که عموماً مورد نیاز خریدار نیست و غالباً در وسع او نمیگنجد
-
obsessive-compulsive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وسواس فکری
-
compulsive drug use
مصرف اجبارگونۀ مواد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] مصرف مهارناپذیر فرد که در آن فرد علیرغم مواجه شدن با مشکلات، به مصرف ادامه میدهد و غالباً برای پیشگیری از وقوع علائم قطع مصرف است
-
binge-eating, compulsive eating
شکمبارگی دورهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] مصرف غذا به مقدار بسیار زیاد در فواصل زمانی کوتاه و بهصورت تکراری و مهارنشده ازنظر مقدار و نوع