کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
command prompt پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
command prompt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خط فرمان
-
واژههای مشابه
-
commandants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرماندهان، فرمانده، افسر فرمانده
-
commands
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستورات، فرماندهی، فرمان، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
-
commandeers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرماندهان، وارد بخدمت اجباری کردن، برای ارتش برداشتن
-
commandable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرماندهی
-
commandant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرمانده، افسر فرمانده
-
commandments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستورات، فرمان، حکم، دستور خدا
-
commandeering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرماندهی، وارد بخدمت اجباری کردن، برای ارتش برداشتن
-
commandeered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرمانده، وارد بخدمت اجباری کردن، برای ارتش برداشتن
-
commanded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرمان داد، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
-
commanding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرمانده، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
-
commanders
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرماندهان، فرمانده، رئیس، تخماق، ضابط، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده
-
commander
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرمانده، رئیس، تخماق، ضابط، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده، ارشد
-
commander intention
نیت فرماندهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] بیان مختصر و کوتاهی از منظور فرماندهی که بر مبنای آن فرایند طرحریزی عملیات توسط ستاد فرماندهی انجام میشود