کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
charging پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
charging
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
charging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شارژ، گماشتن، زیربار کشیدن، متهم ساختن، پرکردن
-
واژههای مشابه
-
charges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتهامات، عوارض
-
charge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شارژ، اتهام، بار، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، حمله، مسئوليت، تصدی، مطالبه هزینه، وزن، عهده داری، گماشتن، زیربار کشیدن، متهم ساختن، پرکردن
-
charged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متهم، موظف، موکل
-
salve charge, salvage charges
هزینۀ بازگردانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← پاداش بازگردانی
-
charging foul, charging
خطای حمله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، خطای بازیکن مهاجم بر روی بازیکن مدافعی که در وضعیت ایستا قرار دارد
-
electric charge, charge 1
بار الکتریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] یکی از خواص ذاتی ماده که پدیدههای الکتریکی و مغناطیسی را به وجود میآورد متـ . بار 4
-
intake charge
مخلوط سوخت و هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] سوخت و هوایی که بهصورت مخلوط به داخل موتور جریان مییابند
-
charge 3
هزینه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] مبلغی که برای حمل کالا و خدمات مربوط به آن پرداخت میشود
-
access charge
هزینۀ دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] هزینهای که شرکت مخابرات محلی، برای استفاده از خطوط دسترسی، از مشترکان بهصورت ماهیانه و در ازای مدتزمان استفاده از آن خطوط اخذ میکند
-
usage charge
هزینۀ کارکرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] بخشی از هزینهای که کاربر خدمات مخابراتی باید بپردازد و با مصرف واقعی خدمات مخابراتی متناسب است و براساس تعداد، مدت، فاصله یا زمان تماس تعیین میشود
-
charge minimum
هزینۀ کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کمترین هزینهای که، صرفنظر از حجم و وزن، برای حمل یک محموله از مبدأ به مقصد مشخص پرداخت میشود
-
transit charge
گذرانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مشترک حملونقل] عوارضی که از وسایل نقلیه برای عبور از کشوری به کشور دیگر دریافت شود
-
charge population
شمارِ بار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] بار الکتریکی خالص روی اتمی معین در یک مولکول که ازنظر تجربی قابل اندازهگیری اما با تعریف میتوان آن را مشخص کرد